English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (1410 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
statement of charge U مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
reclamation U تقاضای جبران خسارت کردن
reclamation U تقاضای خسارت تعمیرمجدد و به پای کار اوردن وسایل بازیابی مجدد
blood chit U تقاضای مساعدت و اهدای خون بازوبند تقاضای کمک ازمردم
caveator U کسیکه درضمن تقاضای ثبت اختراع تقاضامیکند به تقاضای دیگران تر
theory of effective demand determination U نظریه تقاضای موثر اصطلاح کینز برای تقاضای کل
punishments U جرایم
relaxation of penultis U تخفیف جرایم
sex offenses U جرایم جنسی
locate U تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locating U تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
located U تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locates U تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
certificate of damage U تصدیق خسارت وارده بر کالای خسارت دیده یا تخلیه نشده که از طرف مقامات بندرصادر میشود
general average U خسارت دریایی عمومی خسارت کلی
toa for a job or position U تقاضای شغل کردن
to request issuance U تقاضای صدور کردن
apply for a divorce U تقاضای طلاق کردن
demurring U تقاضای درنگ یا مکث کردن
call of more U حق تقاضای زیاد کردن مبیع
To demand prompt payment. U تقاضای پرداخت فوری کردن
demur U تقاضای درنگ یا مکث کردن
demurred U تقاضای درنگ یا مکث کردن
To seek political asylum. U تقاضای پناهندگی سیاسی کردن
To ask for political asylum. U تقاضای پناهندگی سیاسی کردن
put the bite on someone <idiom> U از کسی تقاضای پول کردن
demurs U تقاضای درنگ یا مکث کردن
ask for a lady's hand U تقاضای ازدواج با بانویی کردن
to withdraw an application U صرف نظر کردن از تقاضای درخواست نامه ای
indemnity U تضمین جبران خسارت احتمالی اینده تضمین هر نوع خسارت
indemnities U تضمین جبران خسارت احتمالی اینده تضمین هر نوع خسارت
to tarnish something [image, status, reputation, ...] U چیزی را بد نام کردن [آسیب زدن] [خسارت وارد کردن] [خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
algorithm U قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
algorithms U قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
sue U ادعای خسارت کردن
recvperate U جبران خسارت کردن
to redress danger U جبران خسارت کردن
recuperation U رفع خسارت کردن
sued U ادعای خسارت کردن
blemish خسارت وارد کردن
sues U ادعای خسارت کردن
suing U ادعای خسارت کردن
inflict casualty U خسارت وارد کردن
punitive damages U خسارت ناشی از مجازات خسارت حاصله از اجرای مجازات
striking off the roll U اسم یک solicitor را به تقاضای خودش یا بعلت ارتکاب خطا از لیست وکلاحذف کردن
indemnify U بیمه کردن جبران خسارت
to recover damages U خسارت خودرا جبران کردن
claims U طلب ادعای خسارت کردن
claimed U طلب ادعای خسارت کردن
to sustain a loss U ضر ردادن تحمل خسارت کردن
To claim against (sue) someone. U از کسی ادعای خسارت کردن
claim U طلب ادعای خسارت کردن
to suffer a loss U ضر ر دادن تحمل خسارت کردن
make up to U خسارت کسی را جبران کردن
claiming U طلب ادعای خسارت کردن
justifications U مرتب کردن خط وط با یک پهنای مشخص و قط ع کردن کلمات بزرگ در انتهای خط
justification U مرتب کردن خط وط با یک پهنای مشخص و قط ع کردن کلمات بزرگ در انتهای خط
set up U مشخص کردن یا مقدار دهی اولیه کردن یا شروع یک برنامه کاربردی یاسیستم
claim for indemnification U ادعای تضمین خسارت مطالبه پرداخت خسارت مطالبه پرداخت غرامت
banding U روش مشخص کردن حدود یک تصویر روی صفحه نمایش کامپیوتر با محدود کردن اطراف آن
arm U 1-فراهم کردن وسیله یا ماشین یا تابع برای عمل یا ورودی ها 2-مشخص کردن خط وط وقفه فعال
denotes U مشخص کردن
identifying U مشخص کردن
lay down U مشخص کردن
defines U مشخص کردن
defining U مشخص کردن
identifies U مشخص کردن
denoted U مشخص کردن
defined U مشخص کردن
identify U مشخص کردن
denote U مشخص کردن
specifying U مشخص کردن
define U مشخص کردن
identified U مشخص کردن
definition U مشخص کردن
definitions U مشخص کردن
to create an image for oneself as somebody U مشخص کردن
earmarking U مشخص کردن
specifies U مشخص کردن
delineating U مشخص کردن
delineates U مشخص کردن
delineated U مشخص کردن
specify U مشخص کردن
individuate U مشخص کردن
delineate U مشخص کردن
call one's shot U مشخص کردن هدف
mean U مشخص کردن چیزی
criss-cross U با ضربدر مشخص کردن
criss-crossed U با ضربدر مشخص کردن
criss-crosses U با ضربدر مشخص کردن
criss-crossing U با ضربدر مشخص کردن
frequency designation U مشخص کردن فرکانس
typified U بانمونه مشخص کردن
meanest U مشخص کردن چیزی
typifying U بانمونه مشخص کردن
typifies U بانمونه مشخص کردن
meaner U مشخص کردن چیزی
typify U بانمونه مشخص کردن
specify U مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
specifies U مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
specifying U مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
cells U جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
cell U جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
highlighting U روشن ساختن مشخص کردن
costing U مشخص کردن هزینه عملیات
margins U مشخص کردن اندازه و حاشیه
margin U مشخص کردن اندازه و حاشیه
speaking with prosecutor U در جرایم علیه افراد که از نوع جنحه باشددادگاه به متهم اجازه میدهد که پیش از شروع رسیدگی با شاکی صحبت کند وهر گاه او رضایت خود رااعلام کند مجازات مرتکب تخفیف کلی پیدا میکند
to tap U ولتاژ مشخص کردن [الکترونیک یا مهندسی برق]
identified U مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identifies U مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
balisage U مشخص کردن مسیر جاده باچراغهای راهنما
identify U مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identifying U مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
fielded U مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
fields U مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
labeling U یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود
externals U مشخص کردن انبار کاغذ در خارج از وسیله یا میز
beaufort scale U سیستم اعداد برای مشخص کردن شدت باد
symbolic i/o assignment U نامی برای مشخص کردن یک واحد ورودی خروجی
labelled U یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود
label U یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود
field U مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
labels U یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود
external U مشخص کردن انبار کاغذ در خارج از وسیله یا میز
dispatching priority U شماره کارها برای مشخص کردن تقدم انها
characterising U مشخص کردن منقوش کردن
characterizes U مشخص کردن منقوش کردن
characterises U مشخص کردن منقوش کردن
characterized U مشخص کردن منقوش کردن
characterize U مشخص کردن منقوش کردن
characterizing U مشخص کردن منقوش کردن
characterised U مشخص کردن منقوش کردن
quartz clock U بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
descriptor U کدی که مشخص کننده نام فایل یا نام برنامه یا کد رمز به فایل را مشخص میکند
region U پر کردن فضای صفحه نمایش یا شکل گرافیکی با رنگ مشخص
regions U پر کردن فضای صفحه نمایش یا شکل گرافیکی با رنگ مشخص
groups U کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
group U کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
letter of recall U نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
claim frame U فریم مخصوص برای مشخص کردن ایستگاه آغاز کننده شبکه
aggregate demand U تقاضای کل
at the instance of U به تقاضای
total demand U تقاضای کل
at the request of U تقاضای
labeling U مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
answering U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answered U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
label U مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
answers U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answer U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
labelled U مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
restrict U محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
color code U روشی برای مشخص کردن یک جسم یا خواص ان با استفاده از ترکیبات مختلف رنگها
restricts U محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
searchingly U فرآیند جستجو و مشخص کردن یک حرف یا کلمه یا بخشی از داده در متن یا فایل
searches U فرآیند جستجو و مشخص کردن یک حرف یا کلمه یا بخشی از داده در متن یا فایل
tetragraph U کلمه رمز چهار حرفی برای اسم گذاری و مشخص کردن وسایل
searched U فرآیند جستجو و مشخص کردن یک حرف یا کلمه یا بخشی از داده در متن یا فایل
search U فرآیند جستجو و مشخص کردن یک حرف یا کلمه یا بخشی از داده در متن یا فایل
universal U سیستم کدگزاری میلهای چاپی استاندارد برای مشخص کردن محصولات در یک مغازه
PID U متصل یاد شده به سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه به کاربران
restricting U محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
labels U مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
elastic demand U تقاضای با کشش
inelastic demand U تقاضای بی کشش
applications U تقاضای کار
complementary demand U تقاضای مکمل
at the instance of U بر حسب تقاضای
composite demand U تقاضای مرکب
complementary demand U تقاضای تکمیلی
pop the question <idiom> U تقاضای ازدواج
joint demand U تقاضای مشترک
application for loan U تقاضای وام
at my request U مطابق با تقاضای من
effective demand U تقاضای موثر
gives U تقاضای رای
aggregate market demand U تقاضای کل بازار
aggregate demand function U تابع تقاضای کل
request substitution U تقاضای تعویض
excess demand U تقاضای بیش از حد
market demand U تقاضای بازار
national demand U تقاضای ملی
maximum demand U تقاضای بیشینه
demand for payment U تقاضای پرداخت
final demand U تقاضای نهائی
giving U تقاضای رای
factor demand U تقاضای عوامل
request to send U تقاضای ارسال
application U تقاضای کار
re claim U تقاضای مجدد
give U تقاضای رای
labels U 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
declarative statement U نوشتن و مشخص کردن نوع متغیر و در صورت وجود نام توابع و محل آنها
declaration U نوشتن و مشخص کردن نوع متغیر و در صورت وجود نام توابع و محل آنها
labeling U 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
declarations U نوشتن و مشخص کردن نوع متغیر و در صورت وجود نام توابع و محل آنها
label U 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
labelled U 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
devices U کد مخصوص ارسال شده به وسیلهای برای مشخص کردن انجام یک سری توابع خاص
device U کد مخصوص ارسال شده به وسیلهای برای مشخص کردن انجام یک سری توابع خاص
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1I am good with figures,how about you?
1معنی کنید: Residential Demand Side Management
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com